این روایت از #امام_علی (ع) را چگونه شنیده بودید: خلخال از پای زن یهودی به ناحق غارت شده و آدم از شنیدن این غصه اگر دق کند، حق دارد. در روایت اصلی، غصه، غصهی بیغیرتی مردمان آن سرزمین دربرابر
ظلم است درحالیکه مردان آن سرزمین، با کمترین مقاومت، سپاهیان معاویه را بدرقه کرده و دربرابر تعدی به نشان، به التماس و اظهار عجز افتادند. متفاوت است نه؟ و این درحالیاست که در روایت عام، غصهی تعدی ناحق به یک زن یهودی برجسته میشود. هردو جانکاهاند
و حتی غصهی بیغیرتی مردمان نیز درنهایت به تعدی به ن همان مُلک باز
میگردد. #مهناز_افشار
خائن است؟ چطور میتوانیم ثابت کنیم؟ کدام مرجع قانونی و کدام دادستانی
خیانت و مزدوری او را ثابت کرده است؟ شما ممکن است بگویید با آن حجم
نفرتپراکنی، با آن میزان دروغ و با آن اندازه شایعهسازی، قطعاً خائن است.
من میگویم اگر خائن نباشد و از سر جهل، نادانی، غربزدگی و حتی خیرخواهی
(اما در مسیر نادرست) این اعمال و بیانات از او سر زده باشد چه؟ آنگاه
حاضرید در فردای قیامت، مدیون شخص مجهولالهویهای چون او باشید؟ #علیاکبر_رائفیپور
برای شخص بنده، استادی کامل است لیکن معصوم نیست. دانشمند است اما بیخطا
نیست. محقق است اما بیعیب نیست. در این راه، تنها هم نیست؛ مجموعهای از
افراد کوشا که از عنایات حضرت صاحبامان (عج) است او را یاری میدهند.
فیالحال قصد من، شمارش اشتباهات و یا محسنات ایشان هم نیست. روی صحبتم با
توؤیتیـست که از نامکاربری مورد تأیید شخص خودشان در همراهی با موج
اعتراض به ندانمکاریهای خانم #افشار منتشر شده. #رائفیپور، افشار (و احتمالاً امثال او را) با #پری_بلنده مقایسه کرد. ای هرزه، بدکاره، گردانندهی خانهی فسادی مشهور و از اوباش #کودتا۲۸مرداد، که در بحبوحهی #انقلاب۵۷
دستگیر و اعدام شد. جهت مقایسهی استاد، وجه مشترک اوباشمآبانهی این دو
زن بود لیکن از آنجا که پریبلنده قبل از اوباشگری، به هرزگی و گری
مشهور بوده و هست، در ذهن بسیاری (حتی مقامات رسمی) سبب سوءتفاهم گشت.
ضمن اینکه منها نکردن صفت گری در سخن، حتی مرا نیز بدینسمت کشاند
که شاید #رائفی_پور، بدش هم نمیآمده کنایهای چنان سخت بزند.
تحریف همین است. یعنی بازگو کردن یک مسئله بهنفع شخص یا
جریانی خاص. حال بخواهد به اصل داستان آسیب وارد شود یا نه، مهم
برداشتیـست که دیگران از آن دارند و گاه این برداشتها مانند روایت مذکور،
تا صدها سال و شاید تا ابد برای اکثریت جامعه اصلاح نشود.
در آن توؤیت که دیروز در استوری» ما هم با لحنی نادرست و شبههبرانگیز بدان نقد شد،
این روایت از امام علی (ع) را چگونه شنیده بودید: خلخال از پای زن یهودی به ناحق غارت شده و آدم از شنیدن این غصه اگر دق کند، حق دارد. در روایت اصلی، غصه، غصهی بیغیرتی مردمان آن سرزمین دربرابر ظلم است درحالیکه مردان آن سرزمین، با کمترین مقاومت، سپاهیان معاویه را بدرقه کرده و دربرابر تعدی به نشان، به التماس و اظهار عجز افتادند. متفاوت است نه؟ و این درحالیاست که در روایت عام، غصهی تعدی ناحق به یک زن یهودی برجسته میشود. هردو جانکاهاند و حتی غصهی بیغیرتی مردمان نیز درنهایت به تعدی به ن همان مُلک باز میگردد.
تحریف همین است. یعنی بازگو کردن یک مسئله بهنفع شخص یا جریانی خاص. حال بخواهد به اصل داستان آسیب وارد شود یا نه، مهم برداشتیـست که دیگران از آن دارند و گاه این برداشتها مانند روایت مذکور، تا صدها سال و شاید تا ابد برای اکثریت جامعه اصلاح نشود.
مهناز افشار خائن است؟ چطور میتوانیم ثابت کنیم؟ کدام مرجع قانونی و کدام دادستانی خیانت و مزدوری او را ثابت کرده است؟ شما ممکن است بگویید با آن حجم نفرتپراکنی، با آن میزان دروغ و با آن اندازه شایعهسازی، قطعاً خائن است. من میگویم اگر خائن نباشد و از سر جهل، نادانی، غربزدگی و حتی خیرخواهی (اما در مسیر نادرست) این اعمال و بیانات از او سر زده باشد چه؟ آنگاه حاضرید در فردای قیامت، مدیون شخص مجهولالهویهای چون او باشید؟
علیاکبر رائفیپور برای شخص بنده، استادی کامل است لیکن معصوم نیست. دانشمند است اما بیخطا نیست. محقق است اما بیعیب نیست. در این راه، تنها هم نیست؛ مجموعهای از افراد کوشا که از عنایات حضرت صاحبامان (عج) است او را یاری میدهند. فیالحال قصد من، شمارش اشتباهات و یا محسنات ایشان هم نیست. روی صحبتم با توؤیتیـست که از نامکاربری مورد تأیید شخص خودشان در همراهی با موج اعتراض به ندانمکاریهای خانم افشار منتشر شده.
در آن توؤیت که دیروز در استوری» ما هم با لحنی نادرست و شبههبرانگیز بدان نقد شد، رائفیپور، افشار (و احتمالاً امثال او را) با پریبلنده مقایسه کرد. ای هرزه، بدکاره، گردانندهی خانهی فسادی مشهور و از اوباش کودتای ۲۸مرداد، که در بحبوحهی انقلاب۵۷ دستگیر و اعدام شد. جهت مقایسهی استاد، وجه مشترک اوباشمآبانهی این دو زن بود لیکن از آنجا که پریبلنده قبل از اوباشگری، به هرزگی و گری مشهور بوده و هست، در ذهن بسیاری (حتی مقامات رسمی) سبب سوءتفاهم گشت. ضمن اینکه منها نکردن صفت گری در سخن، حتی مرا نیز بدینسمت کشاند که شاید رائفی_پور، بدش هم نمیآمده کنایهای چنان سخت بزند.
از مجموع 60میلیون پناهجو در جهان، 40درصد عرب هستند؛ یعنی چیزی نزدیک به 24میلیون نفر. سوریه: 6.6، عراق: 3.4، سودان: 2.4 و فلسطین: 6میلیون نفر. این یعنی نزدیک به 77درصد از 24میلیون پناهچوی عرب، تنها از این چهار کشور گریختهاند. عامل مهاجرت سوریها، عراقیها و فلسطینیها جنگ و برای سودانیها، درگیری داخلی و قحطی است. نزدیک به 18.5میلیون نفر که بهتنهایی، از جمعیت کشورهایی مانند هلند، اکوادر، تونس، بلژیک، یونان، پرتغال، سوئد یا مجارستان، بیشتر است.
بیایید محل قرارگیری این کشورها در نقشهی ژئوپولیتیک جهان را دوباره مرور کنیم. همهی آنها، یعنی سوریه، عراق، فلسطین و سودان، یا اصلاً تمامی کشورهای عربزبان، در منطقهای بهنام خاورمیانه قرارگرفتهاند؛ نبض انرژی، اقتصاد و البته، نبض آشوب جهان. این مسئله نمیتواند اتفاقی باشد، مخصوصاً اگر وضعیت کشورهای دیگر خاورمیانه مانند پاکستان، افغانستان، عربستان یا مصر را هم درنظر بگیریم. جملگی ملتهای این کشورها، یا در فقر مطلق و یا تحت حاکمیت دیکتاتورها زندگی میکنند. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
پناهجویان بیشتر به مشاغلی عادی و نه پردرآمد شاغلاند. کشورهای میزبان، فضایی برای پناهجویان مهیا میکنند که شخص پناهجو، بهدلیل مشکلاتی که در کشور زادگاهش داشته، به حداقل خدمات و درآمد، راضی باشد. حالا چه کشورهایی بیشتر میزبان پناهجویان خاورمیانهای هستند؟ آلمان، بلژیک، فرانسه، ترکیه، یونان و هلند. یعنی کشورهایی که با رشد جمعیت منفی، پیشبینی میکنند که تا بیست سال آینده، بهدلیل کمبود نیروی کار و کارگر، دچار بحران شدید و رکود اقتصادی شوند. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
فرزندان و نسلهای آتی پناهجویان، در جامعه و فرهنگ کشور میزبان رشد خواهند کرد و همزمان، دچار دوگانگی فرهنگی خانواده-وطن (جدید) خواهند شد. همین مسئله، مطابق با پژوهشی اخیر که در سطح اتحادیهی اروپا انجام شده، سببساز بهوجودآمدن یک حس کمبود و سرخوردگی در این فرزندان خواهد شد. حس سرخوردگی مذکور، شخص را ناخودآگاه، در سطحی پایینتر نسبت به کسانی که از پدر و مادری اروپایی زاده شدهاند، قرار داده و درنتیجه، حتی فرزندان پناهجویان هم مشاغلی بهتر از کارگری پیدا نخواهند کرد. البته که هر شغلی شریف بوده و سخن ما، درخصوص اکثریت است. استثنا را همهجا میتوان یافت. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
اگر نگاهی به آمار مصرف اسلحه در جهان بیاندازیم، سوریه، عراق، فلسطین و سودان، در میان ده کشور ابتدایی قرار دارند. مبدأ و کشور سازندهی این اسلحهها، غالباً آمریکا، روسیه، آلمان، فرانسه و چین هستند. یعنی بزرگترین اقتصادهای جهان که البته بخش بزرگ و مهمی از اقتصاد این کشورها، به ساخت و فروش سلاح وابسته است. این یعنی سالیانه، اندک مخارج خدماتی که باید برای پناهجویان فراهم شود، از فروش سلاح به خود ایشان (در گذشته) و یا هموطنانـشان (در زمان حال)، تأمین شده و درنتیجه هجومهای میلیونی ایشان، چندان خرجی روی دست کشورهای میزبان، نمیگذارد. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
با هر درگیری نظامی، چه درگیری با کشوری دیگر و چه درگیری داخلی، اقتصاد کشورهای خاورمیانه بهخطر میافتد چراکه رابطهی مستقیمی میان میزان امنیت (داخلی و خارجی) در یک کشور و رونق اقتصادی در آن وجود دارد. با این درگیریها و وخامت اوضاع مالی-اقتصادی، کشور خاورمیانهای، مجبور به دریافت وام از کشورهای دیگر و یا کمکهای مالی بلاعوض میشود. وامها باید در مدت زمانی مشخص و با سودهای سرسامآور پرداخت شوند. در ازای کمکهای بلاعوض نیز، باید نیازهای اجتماعی-ی کشور کمککننده در کشور دریافتکنندهی کمک، تأمین گردد. هر دو مورد، در درازمدت، از کشور خاورمیانهای، اقتصادی وابسته، ضعیف و دائماً بدهکار میسازد که ناخودآگاه و اتوماتیک، به آلت دست کشورهای ابرقدرت تبدیل شده است. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
اروپاییان بیشتر از سایر ملتها، پناهجویان را در ویترین میگذارند تا حس انساندوستی و درستکاری خود را به نمایش بگذارند. این درحالیاست که شاید مردمان کشور میزبان از جزئیات تهای دولتهایـشان بیاطلاع باشند اما تمداران و سران این کشورها، تنها با ایجاد تفرقهای کوچک، جنگی بهپا میکنند و از خلال این جنگ، نهتنها میلیاردها میلیارد سود مالی، بلکه نیروی کار ارزانقیمت و فلکزده نیز بهدست میآورند. بههمین خاطر است که 24میلیون پناهندهی عرب و اصلاً 60میلیون پناهجو، نمیتواند اتفاقی باشد. یادتان نرود که هیچ انسانی، تحت شرایط عادی، هرگز مایل به ترک وطن، اجتماع، فرهنگ و زبان مادریاش نیست.
وقتی مراجع و ولیفقیه جامعه، مسئلهای را نهی کرده و بعضاً حرام اعلام کردهاند، میتوان نتیجه گرفت که این نادانِ موجود در تصویر، شیعه نیست.
لعن علنی و اینچنینی، یعنی بدون نام بردن از اسامی خلفای راشدی (ابوبکر، عمر و عثمان) و عایشه، با ذکر اولی، دومی و سومی و نانجیبه، مدت بسیاریـست که میان مداحان بسیار، تبدیل به عادت شده است. تولد امام حسن، شب قدر، تاسوعا، عاشورا یا رحلت پیامبر هم فرقی ندارد؛ لعنِ علنی، عادت اینگونه بیعقلان است.
البته که مداحان درستکار، نجیب و مسلمانزاده هم داریم که حتی مورد احترام اهل تسنن هستند؛ خوشا به سعادتـشان، لیکن این خائنان، زمانی که بدون توجه به امر ولیفقیه یا مراجع تقلید، همچنان به رویهی نادرست خود ادامه میدهند، انسان را به فکر فرو میبرند که شاید مجموع اعمال، رفتار و گفتارهایـشان، خطگرفته و کُدگرفته باشد. شاید.
این تصاویر از صداوسیما پخش شده، از شبکه۵. البته که ناظر پخش هرگز نمیتوانسته این سخنان را پیشبینی کند اما سابقهی این هیئت و این مداح، کاملاً مشخص بوده و هست؛ بنابراین کوتاهی و قصور بزرگی صورت گرفته که البته با عذرخواهی مدیران و توبیخ کارمندان همراه بودهاست.
با کمی جستوجو، متوجه میشوید که این دست کلیپها، چگونه موجب مظلومنمایی وهابیها و سلفیها قرار میگیرد. چگونه موجب تفرقه و نزدیک شدن اهل تسنن هموطن، به تفکرات سلفیگری عربستان سعودی میشود. درانتها هم میبینیم که هموطن خود ما، خود را در مرقد امام خمینی منفجر، و هموطنان دیگرمان، به مجلس حمله میکنند. میبینیم که سربازان وظیفهـمان، لب مرز، در مناطق سنینشین ربوده شده و اگر کشته نشوند، تا مدتها در اسارت و رنج و عذاب بهسر میبرند.
برادران و خواهران، از منبر و دستگاه این خائنان فاصله بگیرید. رونق کاسبیـشان را کساد کنید تا در خونهای هموطن و غیرهموطن، شیعه و سنی، شریک نباشید.
همهچیزِ این مطلب که در برگهی کاربری با نام کاربری (آیدی) maria_baharii در اینستاگرام منتشر شده، عادی بهنظر میرسد. توؤیتی از حساب کاربری رسمی و فارسیزبان وزارت امور خارجهی اسرائیل که نقلقولی (درست) هم از شیمون پرز دارد. اما صبر کنید! شما اگر با یک طرف نباشید، مدیر این کاربر، قطعاً ناآگاه است.
تاکنون، ۷۸۷نفر این مطلب (پست) را پسندیدهاند و ۵۱نفر برای آن دیدگاه نوشتهاند. مطلبی که در برگهای پرطرفدار با نام کاربری یک خانم منتشر شده. هدف؟ تطهیر یک جناح ی. در زیر، بهشما ثابت خواهیم کرد که چگونه مورد ی رسانهای قرار میگیرید.
بحث ما، درخصوص محمود نژاد نیست. قطعاً نژاد، خدماتی داشته و اشتباهاتی، موافقینی و مخالفینی، لیکن با فرض درستکاری مدیر ماریا بهاری، او نهتنها خود درگیر یک بازی نادرست رسانهای شده، بلکه دیگران را نیز ناخواسته فریب داده است. فریبی که از هواداری بی چون و چرا از یک فرد یا یک جریان رقم میخورد؛ فریبی که حاصل بستن چشمها و گوشهاست.
با دوستان و سایر نویسندگان جنبش فلق که تحلیل میکنیم، نمودار جذب مخاطب ما، مانند نمودار یک سینوس، مدام در حال بالا و پایین شدن است. عدهای با یک پست در حمایت از مدیری در دولت ما را ترک (آنفالو) کرده و عدهای دیگر، در پست بعدی، با نقد ما به مدیری دیگر، ما را دنبال میکنند. تعمیم این رفتار، به کل جامعهی ایران، نمیتواند درست باشد اما نشانگر این است که چشم و گوش بستگان ی، کم نیستند.
۵۱دیدگاه زیر این مطلب را خواندم. هیچکس متوجه نادرستی اساس آن نشده بود و برعکس، عدهی زیادی بر همین اساس نادرست، فتواهای عجیب و غریب صادر کردهاند.
اسرائیل به فارسی، نام کاربری مشهوری در توؤیتر است. اکانتی که اولاً تیک آبی تأیید اصالت دارد. اکانتی که در تصویر به آن ارجاع داده شده، فاقد این تیک است. بیایید فرض کنیم که این تصویر (اسکرینشات)، قبل از دریافت تیک برداشت شده. هنوز یک جای کار میلنگد. به نام کاربری اکانت توجه کنید! کلمهی اسرائیل را به انگلیسی، نادرست نوشته است. این نمیتواند ممکن باشد چراکه یک اسرائیلی، درواقع وزارت امور خارجه اسرائیل، نام این کشور را هرگز نادرست نمینویسد. درست مثل این است که ما بهجای iran، از aran برای نام کاربری حساب وزارت امور خارجهـمان در تؤویتر یا اینستاگرام استفاده کنیم.
بنیان آن چیزی که ماریای عزیز (یا احتمالاً مردی که برای جذب مخاطب، خودش را ماریا جا زده) نادرست نادرست است. مخاطبان ماریا، متوجه که نشدهاند هیچ، توجه و دقتی به اصالت آنچه تحت عنوان خبر به مغزشان وارد میکنند نداشتهاند هم هیچ، بر مبنای این نادرستی، حکم هم صادر، فحش هم روا و قضاوت هم میکنند.
امثال ماریاها، اسرائیل به فارسیها، مخاطبان ماریا و سازندگان این جعل خبری، در دنیای بی در و پیکر مجازی، بسیاراند. مراقب چشمها، گوشها و مغزتان باشید.
تکمیلی 18 خردادماه 1398: این پست، پساز بحث میان ما و شخصی که ادعای ساختن (طراحی) و پخش آن را داشت، باوجود انتشار در سطح وسیع، تقریباً از تمامی برگههای هواداری بهظاهر نژادی حذف شد.
حتماً تاکنون دلایل بسیاری برای سقوط آزاد ریال شنیدهاید. از دخالت خارجی گرفته تا تحریم و سوءمدیریت. حالا بیایید از زاویهی دید دیگری به سقوط یک-شبهی ارزش پول ملی و تثبیت نرخ برابری آن با دلار در روزهای اخیر نگاه کنیم. زاویهای که شاید نه قطعاً اما احتمالاً میتوانسته دلیل محکمی برای آغاز این داستان باشد.
تقریباً دو سال پیش، از هراس دلار ۵۰۰۰ت، عدهی بسیاری، رأی به را تَکرار کردند. این که برخی بهظاهر حزباللهیها، با چماق رفتین به رأی دادین که رئیسی توی پیادهرو دیوار نکشه» به مذمت هواداران پیشین میپردازند، نادرست است چراکه ملت ما شاید سادهدل باشد اما سادهلوح نیست. ضمن اینکه نمیتوان هم منکر وجود عدهای بسیار اندک که بهدلیل مذکور، دولت بنفش را انتخاب کردند، شد. همهی ما بهنیکی میدانیم که اکثراً، ترس از فاجعهی اقتصادی، اکثریت را به تدبیر و امید امیدوار کرد. دولتی که تمام شالودهی تبلیغات انتخاباتیاش، در ثابت نگه داشتن نرخ ارز خلاصه میشد.
از دو سال گذشته تاکنون، عوامل بسیاری دلار را تا ۱۸۰۰۰۰﷼ بالا کشیده و حالا در حدود ۱۳۰۰۰۰-۱۴۰۰۰۰﷼ ثابت نگه داشتهاند اما بیایید از دریچهای نو نگاه کنیم.
دو سال پیش، نیروی کار ایرانی، مطابق کف حقوق وزارت کار، نزدیک به ۳۲۰دلار حقوق میگرفت. پول زیادی نبود اما برای قناعتپیشگان کفایت میکرد. انصافاً که با تصویب برجام هم شرکتهای اروپایی و آمریکایی بزرگ و کوچک، رو به ایران سرازیر شدند اما یک مشکل بزرگ، سوددهی طمعکارانهی آنها را پاسخگو نبود: هزینههای تولید، بهدلیل تحریمهای باقیمانده، دسترسی نسبتاً دشوار به مواد اولیه و نبود دستگاههای پیشرفته، نسبتاً بالا بود؛ لیکن نه قرار بود تحریمهای بیشتری برداشته شود و نه تکنولوژیهای نوین به ایران وارد شود.
برای راضی نگه داشتن شرکای اروپایی توسط دولت و مجلس تکنوکرات، تنها راه باقیمانده، پایین آمدن حقوق کارگر بود. طبعاً نمیشد حقوق را رسماً و مطابق با ریال ایران کاهش داد چراکه موجب اعتراضات وسیع و غیرقابلکنترلی میشد اما با پایین آوردن ارزش نسبی ریال دربرابر دلار، میشد سود سرمایهداران و شرکای خارجی را تا ۸۰-۱۰۰درصد افزایش داد. امروز، هر کارگر ایرانی، نزدیک به ۱۰۰دلار حقوق میگیرد.
روند ناآرامی ارزش ریال، تقریباً از آذرماه ۹۶ آغاز و تا نزدیک به ده ماه، بهصورت مداوم ادامه داشت. این روند، با خروج آمریکا از برجام هم متوقف نشد تا چراغ سبزی از جانب دولت برای راضی نگهداشتن شرکتهای خارجی، اعم از پژو و رنو فرانسه گرفته تا غولهای نفتی، پساز خروج ترامپ، برای ماندن در ایران باشد.
این نوشته تنها یک تحلیل است. شاید هم پاسخی برای این پرسش که چرا ولیالله سیف، باوجود بدترین عملکرد غیرممکن، پس از فشار و برکناری از ریاست بانک_مرکزی، به سمت مشاور رئیس جمهور منصوب شد.
پارلمان اتریش، قانون منع حجاب در مدارس ابتدایی را تصویب کرد. این عنوان خبریـست که در
گاردین منتشر شده اما اگر به زیرعنوان یا چکیدهای که در زیر عنوان نوشته شده توجه کنید، متوجه معافیت حجاب ن یهودی و سیکهای هندی از این قانون خواهید شد.
Law against ‘religiously influenced clothing’ exempts male Sikh and Jewish headwear
تناقض و پارادوکس اصلی، در متن قانون نهفته شده که صراحتاً، هرگونه پوشش ایدئولوژیک و مذهبی سر را هدف گرفته است. لیکن بر اساس مصاحبههای نمایندگان پارلمان هر دو حزب اصلی تشکیلدهندهی دولت ائتلافی اتریش، مشخص میشود که تنها منع قانونی، شامل حجاب اسلامی و پوشش سر ن مسلمان خواهد بود.
درست است که انتخاب حق پوشش، یک انتخاب بشری محسوب شده و هیچ حکومتی اجازهی تحمیل نوع پوشش به ن یا مردان را ندارد و بر همین اساس، حتی اگر استثنائات این قانون هم وجود نداشت، نقد مصوبهی پارلمان اتریش، نقدی جایز بهشمار میرفت حال آنکه نهتنها حد انتخاب محدود شده، بلکه علناً و مشخصاً، با اسلام مبارزه میشود.
در سایر کشورهای اروپایی، اوضاع از این بهتر نیست. شاید در بسیاری از این کشورها، قانونی رسمی تصویب نشده باشد اما حملات نژادپرستانه، تبعیضهای دینی و حتی تبلیغات رسانهای، شرایط را برای مسلمانان ساکن این کشورها سخت و در برخی مناطق، زندگی را غیرممکن کرده است.
اکنون نهتنها اتریش، که کل اروپا با یک دوگانگی اقتصادی-فرهنگی مواجه شده؛ از طرفی نرخ رشد جمعیت این قاره، شدیداً کاهش یافته و میانگین سنی کشورها، بعضاً از ۴۰سال فراتر رفته و همین مسئله، موجب نگرانی تمداران آنها از آیندهی اقتصادی و نیروی کار گشته. از طرف دیگر، در دسترسترین نیروی کار کارآمد، از جانب کشورهای عرب، ترکیه و ایران (خاورمیانه) جذب میشود و ورود این نیرو در قالب پناهجویی، با ورود فرهنگهایی کاملاً متفاوت نسبت به سنتهای اروپایی همراه است. ورودی که نه تسازان و نه مردمان اروپا برای آن، آمادگی ذهنی نداشتند و هماکنون، شاهد اینگونه قوانین، رفتارها و تبعیضها هستیم.
آیندهی مسلمانان در اروپا، با توجه به توضیحاتی که چند مطلب (پست) قبلتر تحت عنوان اتفاقی نیست» بیان شد، آیندهی درخشانی نخواهد بود (نظر شخصی) و بیشتر باید به این نوع اخبار، ظلمها و حتی قتلهای فرهنگی عادت کنیم.
همهچیزِ این مطلب که در برگهی کاربری با نام کاربری (آیدی) maria_baharii در اینستاگرام منتشر شده، عادی بهنظر میرسد. توؤیتی از حساب کاربری رسمی و فارسیزبان وزارت امور خارجهی اسرائیل که نقلقولی (درست) هم از شیمون پرز دارد. اما صبر کنید! شما اگر با یک طرف نباشید، مدیر این کاربر، قطعاً ناآگاه است.
تاکنون، ۷۸۷نفر این مطلب (پست) را پسندیدهاند و ۵۱نفر برای آن دیدگاه نوشتهاند. مطلبی که در برگهای پرطرفدار با نام کاربری یک خانم منتشر شده. هدف؟ تطهیر یک جناح ی. در زیر، بهشما ثابت خواهیم کرد که چگونه مورد ی رسانهای قرار میگیرید.
بحث ما، درخصوص محمود نژاد نیست. قطعاً نژاد، خدماتی داشته و اشتباهاتی، موافقینی و مخالفینی، لیکن با فرض درستکاری مدیر ماریا بهاری، او نهتنها خود درگیر یک بازی نادرست رسانهای شده، بلکه دیگران را نیز ناخواسته فریب داده است. فریبی که از هواداری بی چون و چرا از یک فرد یا یک جریان رقم میخورد؛ فریبی که حاصل بستن چشمها و گوشهاست.
با دوستان و سایر نویسندگان جنبش فلق که تحلیل میکنیم، نمودار جذب مخاطب ما، مانند نمودار یک سینوس، مدام در حال بالا و پایین شدن است. عدهای با یک پست در حمایت از مدیری در دولت ما را ترک (آنفالو) کرده و عدهای دیگر، در پست بعدی، با نقد ما به مدیری دیگر، ما را دنبال میکنند. تعمیم این رفتار، به کل جامعهی ایران، نمیتواند درست باشد اما نشانگر این است که چشم و گوش بستگان ی، کم نیستند.
۵۱دیدگاه زیر این مطلب را خواندم. هیچکس متوجه نادرستی اساس آن نشده بود و برعکس، عدهی زیادی بر همین اساس نادرست، فتواهای عجیب و غریب صادر کردهاند.
اسرائیل به فارسی، نام کاربری مشهوری در توؤیتر است. اکانتی که اولاً تیک آبی تأیید اصالت دارد. اکانتی که در تصویر به آن ارجاع داده شده، فاقد این تیک است. بیایید فرض کنیم که این تصویر (اسکرینشات)، قبل از دریافت تیک برداشت شده. هنوز یک جای کار میلنگد. به نام کاربری اکانت توجه کنید! کلمهی اسرائیل را به انگلیسی، نادرست نوشته است. این نمیتواند ممکن باشد چراکه یک اسرائیلی، درواقع وزارت امور خارجه اسرائیل، نام این کشور را هرگز نادرست نمینویسد. درست مثل این است که ما بهجای iran، از aran برای نام کاربری حساب وزارت امور خارجهـمان در تؤویتر یا اینستاگرام استفاده کنیم.
بنیان آن چیزی که ماریای عزیز (یا احتمالاً مردی که برای جذب مخاطب، خودش را ماریا جا زده) نادرست نادرست است. مخاطبان ماریا، متوجه که نشدهاند هیچ، توجه و دقتی به اصالت آنچه تحت عنوان خبر به مغزشان وارد میکنند نداشتهاند هم هیچ، بر مبنای این نادرستی، حکم هم صادر، فحش هم روا و قضاوت هم میکنند.
امثال ماریاها، اسرائیل به فارسیها، مخاطبان ماریا و سازندگان این جعل خبری، در دنیای بی در و پیکر مجازی، بسیاراند. مراقب چشمها، گوشها و مغزتان باشید.
تکمیلی 18 خردادماه 1398: این پست، پساز بحث میان ما و شخصی که ادعای ساختن (طراحی) و پخش آن را داشت، باوجود انتشار در سطح وسیع، تقریباً از تمامی برگههای هواداری بهظاهر نژادی حذف شد.
حتماً تاکنون دلایل بسیاری برای سقوط آزاد ریال شنیدهاید. از دخالت خارجی گرفته تا تحریم و سوءمدیریت. حالا بیایید از زاویهی دید دیگری به سقوط یک-شبهی ارزش پول ملی و تثبیت نرخ برابری آن با دلار در روزهای اخیر نگاه کنیم. زاویهای که شاید نه قطعاً اما احتمالاً میتوانسته دلیل محکمی برای آغاز این داستان باشد.
تقریباً دو سال پیش، از هراس دلار ۵۰۰۰ت، عدهی بسیاری، رأی به را تَکرار کردند. این که برخی بهظاهر حزباللهیها، با چماق رفتین به رأی دادین که رئیسی توی پیادهرو دیوار نکشه» به مذمت هواداران پیشین میپردازند، نادرست است چراکه ملت ما شاید سادهدل باشد اما سادهلوح نیست. ضمن اینکه نمیتوان هم منکر وجود عدهای بسیار اندک که بهدلیل مذکور، دولت بنفش را انتخاب کردند، شد. همهی ما بهنیکی میدانیم که اکثراً، ترس از فاجعهی اقتصادی، اکثریت را به تدبیر و امید امیدوار کرد. دولتی که تمام شالودهی تبلیغات انتخاباتیاش، در ثابت نگه داشتن نرخ ارز خلاصه میشد.
از دو سال گذشته تاکنون، عوامل بسیاری دلار را تا ۱۸۰۰۰۰﷼ بالا کشیده و حالا در حدود ۱۳۰۰۰۰-۱۴۰۰۰۰﷼ ثابت نگه داشتهاند اما بیایید از دریچهای نو نگاه کنیم.
دو سال پیش، نیروی کار ایرانی، مطابق کف حقوق وزارت کار، نزدیک به ۳۲۰دلار حقوق میگرفت. پول زیادی نبود اما برای قناعتپیشگان کفایت میکرد. انصافاً که با تصویب برجام هم شرکتهای اروپایی و آمریکایی بزرگ و کوچک، رو به ایران سرازیر شدند اما یک مشکل بزرگ، سوددهی طمعکارانهی آنها را پاسخگو نبود: هزینههای تولید، بهدلیل تحریمهای باقیمانده، دسترسی نسبتاً دشوار به مواد اولیه و نبود دستگاههای پیشرفته، نسبتاً بالا بود؛ لیکن نه قرار بود تحریمهای بیشتری برداشته شود و نه تکنولوژیهای نوین به ایران وارد شود.
برای راضی نگه داشتن شرکای اروپایی توسط دولت و مجلس تکنوکرات، تنها راه باقیمانده، پایین آمدن حقوق کارگر بود. طبعاً نمیشد حقوق را رسماً و مطابق با ریال ایران کاهش داد چراکه موجب اعتراضات وسیع و غیرقابلکنترلی میشد اما با پایین آوردن ارزش نسبی ریال دربرابر دلار، میشد سود سرمایهداران و شرکای خارجی را تا ۸۰-۱۰۰درصد افزایش داد. امروز، هر کارگر ایرانی، نزدیک به ۱۰۰دلار حقوق میگیرد.
روند ناآرامی ارزش ریال، تقریباً از آذرماه ۹۶ آغاز و تا نزدیک به ده ماه، بهصورت مداوم ادامه داشت. این روند، با خروج آمریکا از برجام هم متوقف نشد تا چراغ سبزی از جانب دولت برای راضی نگهداشتن شرکتهای خارجی، اعم از پژو و رنو فرانسه گرفته تا غولهای نفتی، پساز خروج ترامپ، برای ماندن در ایران باشد.
این نوشته تنها یک تحلیل است. شاید هم پاسخی برای این پرسش که چرا ولیالله سیف، باوجود بدترین عملکرد غیرممکن، پس از فشار و برکناری از ریاست بانک_مرکزی، به سمت مشاور رئیس جمهور منصوب شد.
از مجموع 60میلیون پناهجو در جهان، 40درصد عرب هستند؛ یعنی چیزی نزدیک به 24میلیون نفر. سوریه: 6.6، عراق: 3.4، سودان: 2.4 و فلسطین: 6میلیون نفر. این یعنی نزدیک به 77درصد از 24میلیون پناهچوی عرب، تنها از این چهار کشور گریختهاند. عامل مهاجرت سوریها، عراقیها و فلسطینیها جنگ و برای سودانیها، درگیری داخلی و قحطی است. نزدیک به 18.5میلیون نفر که بهتنهایی، از جمعیت کشورهایی مانند هلند، اکوادر، تونس، بلژیک، یونان، پرتغال، سوئد یا مجارستان، بیشتر است.
بیایید محل قرارگیری این کشورها در نقشهی ژئوپولیتیک جهان را دوباره مرور کنیم. همهی آنها، یعنی سوریه، عراق، فلسطین و سودان، یا اصلاً تمامی کشورهای عربزبان، در منطقهای بهنام خاورمیانه قرارگرفتهاند؛ نبض انرژی، اقتصاد و البته، نبض آشوب جهان. این مسئله نمیتواند اتفاقی باشد، مخصوصاً اگر وضعیت کشورهای دیگر خاورمیانه مانند پاکستان، افغانستان، عربستان یا مصر را هم درنظر بگیریم. جملگی ملتهای این کشورها، یا در فقر مطلق و یا تحت حاکمیت دیکتاتورها زندگی میکنند. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
پناهجویان بیشتر به مشاغلی عادی و نه پردرآمد شاغلاند. کشورهای میزبان، فضایی برای پناهجویان مهیا میکنند که شخص پناهجو، بهدلیل مشکلاتی که در کشور زادگاهش داشته، به حداقل خدمات و درآمد، راضی باشد. حالا چه کشورهایی بیشتر میزبان پناهجویان خاورمیانهای هستند؟ آلمان، بلژیک، فرانسه، ترکیه، یونان و هلند. یعنی کشورهایی که با رشد جمعیت منفی، پیشبینی میکنند که تا بیست سال آینده، بهدلیل کمبود نیروی کار و کارگر، دچار بحران شدید و رکود اقتصادی شوند. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
فرزندان و نسلهای آتی پناهجویان، در جامعه و فرهنگ کشور میزبان رشد خواهند کرد و همزمان، دچار دوگانگی فرهنگی خانواده-وطن (جدید) خواهند شد. همین مسئله، مطابق با پژوهشی اخیر که در سطح اتحادیهی اروپا انجام شده، سببساز بهوجودآمدن یک حس کمبود و سرخوردگی در این فرزندان خواهد شد. حس سرخوردگی مذکور، شخص را ناخودآگاه، در سطحی پایینتر نسبت به کسانی که از پدر و مادری اروپایی زاده شدهاند، قرار داده و درنتیجه، حتی فرزندان پناهجویان هم مشاغلی بهتر از کارگری پیدا نخواهند کرد. البته که هر شغلی شریف بوده و سخن ما، درخصوص اکثریت است. استثنا را همهجا میتوان یافت. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
اگر نگاهی به آمار مصرف اسلحه در جهان بیاندازیم، سوریه، عراق، فلسطین و سودان، در میان ده کشور ابتدایی قرار دارند. مبدأ و کشور سازندهی این اسلحهها، غالباً آمریکا، روسیه، آلمان، فرانسه و چین هستند. یعنی بزرگترین اقتصادهای جهان که البته بخش بزرگ و مهمی از اقتصاد این کشورها، به ساخت و فروش سلاح وابسته است. این یعنی سالیانه، اندک مخارج خدماتی که باید برای پناهجویان فراهم شود، از فروش سلاح به خود ایشان (در گذشته) و یا هموطنانـشان (در زمان حال)، تأمین شده و درنتیجه هجومهای میلیونی ایشان، چندان خرجی روی دست کشورهای میزبان، نمیگذارد. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
با هر درگیری نظامی، چه درگیری با کشوری دیگر و چه درگیری داخلی، اقتصاد کشورهای خاورمیانه بهخطر میافتد چراکه رابطهی مستقیمی میان میزان امنیت (داخلی و خارجی) در یک کشور و رونق اقتصادی در آن وجود دارد. با این درگیریها و وخامت اوضاع مالی-اقتصادی، کشور خاورمیانهای، مجبور به دریافت وام از کشورهای دیگر و یا کمکهای مالی بلاعوض میشود. وامها باید در مدت زمانی مشخص و با سودهای سرسامآور پرداخت شوند. در ازای کمکهای بلاعوض نیز، باید نیازهای اجتماعی-ی کشور کمککننده در کشور دریافتکنندهی کمک، تأمین گردد. هر دو مورد، در درازمدت، از کشور خاورمیانهای، اقتصادی وابسته، ضعیف و دائماً بدهکار میسازد که ناخودآگاه و اتوماتیک، به آلت دست کشورهای ابرقدرت تبدیل شده است. این مسئله، نمیتواند اتفاقی باشد.
اروپاییان بیشتر از سایر ملتها، پناهجویان را در ویترین میگذارند تا حس انساندوستی و درستکاری خود را به نمایش بگذارند. این درحالیاست که شاید مردمان کشور میزبان از جزئیات تهای دولتهایـشان بیاطلاع باشند اما تمداران و سران این کشورها، تنها با ایجاد تفرقهای کوچک، جنگی بهپا میکنند و از خلال این جنگ، نهتنها میلیاردها میلیارد سود مالی، بلکه نیروی کار ارزانقیمت و فلکزده نیز بهدست میآورند. بههمین خاطر است که 24میلیون پناهندهی عرب و اصلاً 60میلیون پناهجو، نمیتواند اتفاقی باشد. یادتان نرود که هیچ انسانی، تحت شرایط عادی، هرگز مایل به ترک وطن، اجتماع، فرهنگ و زبان مادریاش نیست.
با اوجگیری قدرت نفوذ و محبوبیت صنعت فیلمسازی در آمریکا در قالب تولیدات هالیوود، بازیگران نخستین کسانی بودند که به سلبریتی یا همان فرد مشهورِ مورد توجه تبدیل شدند. ما شاید در صنعت و یا علم از غرب بسیار عقب باشیم اما از تقلید فرهنگی، کم که نه، بلکه بیشتر هم داریم.
شیوع سلبریتی-محوری و توجه ناموزون به زندگی هنری و شخصی افراد مشهور، اعم از بازیگر و یا خواننده و فوتبالیست، از دوران پهلوی دوم در #ایران با انتشار نشریات زرد آغاز شد. باتوجه به غریزهی ذاتی کنجکاوی در مغز بشر، دکان این مجلات رونق گرفت و کمکم تا این موضوع که هویدا جمعهها آبگوشتش را با سنگک میخورد یا بربری، پیش رفت.
پساز انقلاب۵۷ اما این قائله بنا به شرایط فرهنگی روز و فرار سلبریتیها از خاک کشور، تقریباً آرام گرفت لیکن با اوجگیری دوبارهی سینما در دولتهای #خاتمی، بازیگران بار دیگر در کانون توجه و ابزار ی کنجکاوی قرار گرفتند. مشخص بود که آغاز دوبارهی زردها، با دوران شکوهشان در دههی پنجاه شمسی برابری نکرده و اندک زمانی طول کشید تا رونق ازدسترفته را بازپسگیرند. تا رسیدن به این شکوه، عصر اینترنت و فراگیری آن در کنار شبکههای اجتماعی آغاز شد تا اکنون هر کاربر، بتواند تریبونی زرد جهت ابراز عقاید و نظرات کارشناسی داشته باشد.
چندی پیش، با تولد نخستین فرزند #شاهزاده_هری و عروس آمریکایی، مگان، بار دیگر ثابت شد که سلبریتی-محوری، اولاً مختص به جامعهی ایران نیست و ثانیاً تا چهحد گریبان نوع بشر را گرفته. مطابق با یک تحقیق میدانی، میزان اخبار و مقالاتی که از این کودک، تنها به دلیل شهرت والدینش منتشر شده، خواه خبر تولد و خواه تعیین نام کودک، از کل تعداد مقالاتی که در رسانههای انگلستان درخصوص قتلعام یمن تا امروز منتشر شده، بیشتر است.
اما ی ذهنی ما با انگلیسیها (در این مثال نوعی)، کمی متفاوت بوده و هست. رسانهها و مردم آن کشور، بنا به قوانین حریم خصوصی، حدود مشخصی را رعایت کرده و بدون رضایت طرفین، بیشاز حد، وارد زندگی خصوصی کودک و مادر و پدرش نشدند؛ لیکن در ایران، نهتنها حد مشخصی وجود نداشته و خود سلبریتیها در بیشتر موارد، خطوط قرمز را وسیع رسم میکنند، بلکه قانون مشخصی هم برای دفاع از حقوق شخصی وجود ندارد (اگرچه اسلام، پیشاز همه، این حدود را مشخص کرده است).
امروز، فیلمی از ستاره اسکندری در اینستاگرام و توؤیتر و تلگرام دستبهدست میشود که اگر تاکنون ندیدهاید، توصیه میکنم بهدنبالش هم نروید چراکه به خدا نزدیکتر است.
هموطن ناآگاهی در ترکیه، دوربین تلفن همراهش را بدون اجازهی سوژه، روی چهرهی اسکندری برده و ضمن فیلمبرداری، او را که حجاب معمول خود در ایران را بهتن ندارد، مزدور خطاب میکند.
اگر از این هموطن بپرسیم که چرا خود بیحجاب است؟ قطعاً در مؤدبانهترین حالت ممکن، خواهد گفت که حجاب، امری شخصی بوده و کسی اجازهی دخالت ندارد؛ در ایران مجبور به داشتن حجاب بودم و در ترکیه نه. پس خواهر عزیزم، چرا آنچه برای خود پسندیدی، برعکسش را برای هموطنت خواستی و با انتشار آن فیلم، آن بازیگر بیحاشیه را به کانون قضاوت مردم و حاشیه تبدیل کردی؟
ورود اینترنت به ایران، با یک رؤیا همراه بود: باز شدن دریچههای دانش و آگاهی و ارتباط جهانی برای ایرانیان. این رؤیا، مدتهاست که با بیاخلاقیهای خود ما، رو به یک مرگ تدریجی گذاشته و چیزی به الرحمناش نمانده است.
ما نمیتوانیم به این سادگیها، غریزهی کنجکاوی ذاتیمان را سرکوب کنیم؛ نه ما و نه اکثر جهانیان. لیکن کنترل آن، سادهتر و به تقوای الهی نزدیکتر است.
درباره این سایت